زاغکی قالب پنیری دید...

خطای دید: زاغ و روباه!

خطای دید دوپهلو: وقتی که در پایان ماجرا، کلاغ به روباه بدل می‌شود...

کلاغی، تکیه پنیری به منقار گرفته و بر روی شاخه درختی نشسته است. احتمالاً این شروع یک داستان مشهور است که همهٔ شما آن را خوب می‌دانید...

شاید بگویید پس روباه کجاست؟! با کمی دقت و البته سر و ته کردن تصویر می‌توانید روباه را هم ببینید! البته کمی پایین‌تر، ما این‌کار را برایتان انجام داده‌ایم و تصویر را ۱۸۰ درجه چرخانده‌ایم.
.
.

.
.
.
بد نیست بدانید این شعر در واقع برگردان و ترجمه‌ٔ منظوم «حبیب یغمایی» است از شعر شاعر فرانسوی قرن هفدهم میلادی یعنی «ژان دو لافونتن» (Jean de La Fontaine)، که البته در کتاب فارسی ما به نام شاعر اصلی آن اشاره‌ای نشده است. برگردانهای متفاوتی از این شعر (به فارسی) توسط دو شاعر دیگر، یعنی «ایرج میرزا» و «نیّر سعیدی» نیز انجام شده است.

در اینجا برای اینکه خاطرات شما زنده شود، این شهر زیبا را برایتان آورده‌ایم:


«روباه و زاغ» / برگردان حبیب یغمایی

زاغکی قالب پنیری دید
به دهان برگرفت و زود پرید

بر درختی نشست در راهی
که از آن می‌گذشت روباهی

روبه پرفریب و حیلت‌ساز
رفت پای درخت و کرد آواز

گفت به به چقدر زیبایی
چه سری چه دُمی عجب پایی

پر و بالت سیاه‌رنگ و قشنگ
نیست بالاتر از سیاهی رنگ

گر خوش‌آواز بودی و خوش‌خوان
نبودی بهتر از تو در مرغان

زاغ می‌خواست قار قار کند
تا که آوازش آشکار کند

طعمه افتاد چون دهان بگشود
روبهک جست و طعمه را بربود

مطلب اختصاصی اُریب (™Oreeb) | زاویه متفاوت دید ما به جهانِ پیرامون
استفاده از این مطلب با ذکر نام اریب بلامانع است.

مطالب پیشنهادی

نظرات

در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان، رعایت برخی موارد ضروری است:
-- لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
-- «
اُریب» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
-- «
اُریب» از انتشار نظراتی که در آن‌ها رعایت ادب نشده باشد معذور است.
-- نظرات، پس از تأیید مدیر منتشر می‌شوند.

  1. مونا   يکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹ --- ۲۲:۲۰:۳۲
    ۰

    خیلی عااااالی بود. هم خطای دیدش و هم یادآوری شعر روباه و زاغ و هم این اطلاعات خوبی که منتشر می‌کنید. فقط کاشکی برگردان دو تا شاعر دیگه رو هم میگذاشتید

    اُریب:
    «روباه و زاغ» با برگردان «ایرج میرزا»
    کلاغی به شاخی جای‌گیر
    به منقار بگرفته قدری پنیر

    یکی روبهی بوی طعمه شنید
    به پیش آمد و مدح او برگزید

    بگفتا: «سلام ای کلاغ قشنگ!
    که آیی مرا در نظر شوخ و شنگ!

    اگر راستی بود آوای تو
    به‌ مانند پرهای زیبای تو!

    در این جنگل اکنون سمندر بودی
    بر این مرغ‌ها جمله سرور بودی!»

    ز تعریف روباه شد زاغ، شاد
    ز شادی بیاورد خود را به‌ یاد

    به آواز خواندن دهان چون گشود
    شکارش بیافتاد و روبه ربود

    بگفتا که: «ای زاغ این را بدان
    که هر کس بود چرب و شیرین‌زبان

    خورد نعمت از دولت آن کسی
    که بر گفت او گوش دارد بسی

    هم‌اکنون به‌ چربی نطق و بیان
    گرفتم پنیر تو را از دهان


    «روباه و زاغ» با برگردان «نیر سعیدی»
    بامدادان رفت روباهی به باغ
    دید بنشسته است بر بامی کلاغ

    نشئه و شادی بی‌اندازه داشت
    زیر منقارش پنیری تازه داشت

    گفت در دل روبه پرمکر و فن
    کاش بود این لقمه اندر کام من

    با زبانی چرب و با صد آب و تاب
    گفت پس با وی که: ای عالیجناب

    از همه مرغان این بستان سری
    وه! چه مه‌رویی چه شوخ و دلبری

    این‌چنین زیبا ندیدم بال و پر
    پر و بال توست این یا مشک تر!

    خود تو دانی من نیَم اهل گزاف
    گر بُرندم سر نمی‌گویم خلاف

    گر تو با این بال و این پرواز خوش
    داشتی بانگ خوش و آواز خوش

    شهره چون سیمرغ و عنقا می‌شدی
    ساکن اقلیم بالا می‌شدی

    غره شد بر خود کلاغ خودپسند
    خودپسند آسان فتد در دام و بند

    تا که منقار از پی خواندن گشاد
    لقمه‌ی چرب از دهانش اوفتاد

    نغمه چون سر داد در شور و حجاز
    کرد شیرین کام رند حیله‌ساز

    شد نصیب آن محیل نابکار
    طعمه‌ای آن‌سان لذیذ و آب‌دار

    گشت روبه چون ز حیلت کامکار
    داد اندرزی چو درّ شاهوار

    گفت هر جا خودپسندی ساده است
    چاپلوسی بر درش استاده است

    آن تملق‌پیشه‌ی رند هوشمند
    نان خورد از خوان مرد خودپسند

در پاسخ به