«لارک فورد» (Lark Foord) عکاس ساکن شهرک «ونیز» در لسآنجلس، این عکس زیبا را گرفته. به شکل عجیبی از پیشینه او اطلاعاتی در دست نیست و حتی به نظر میرسد «لارک فورد» نام واقعی او نباشد! احتمالاً حفظ حریم خصوصی خیلی برای این عکاس حائز اهمیت است!
سبک کارش بیشتر اینگونه است که معمولاً جزئیاتِ نادیده گرفته شده از مناظر معمول شهری را در معرض نمایش قرار میدهد.
مصاحبه زیر در سال ۲۰۱۵ توسط مجله متال (Metal Magazine) با او انجام شده است که خواندنش خالی از لطف نیست:
کمی درباره پیشینه خود بگویید. کجا بزرگ شده اید و قبل از عکاس شدن چه کار میکردید؟
من در آمریکای جنوبی متولد شدم و پیش از اقامت نهاییام در دهه ۹۰ در لسآنجلس، در نیمدوجین از ایالتهای آمریکا زندگی کردهام! این جابجاییهای خیلی زیاد باعث میشد به عنوان یک کودک در پیدا کردن مسیرم در دل گروههای اجتماعی، کار دشواری داشته باشم؛ اما در عوض کمک کرد تا وقتم را صرف فعالیتهای خلاقانهتر کنم: طراحی، نقاشی، مجسمهسازی. به همه چیز هم به جز عکاسی در طول تحصیلاتم در حیطه هنرهای زیبا پرداختهام!
چه زمانی برای اولین بار سراغ عکاسی رفتید؟
من همیشه به دوربین دسترسی داشتم، اما تا همین اواخر عکاسی را بصورت جدی دنبال نکرده بودم. با موضوعات جهان پیرامون و دنیای واقعی احساس محدودیت میکردم. وقتی چند سال پیش این کار را بصورت شخصی شروع کردم، ناگهان دیدم ثبت وقایع و لحظات چقدر کار متفاوتی است و اکنون تقریباً همیشه دارم عکس میگیرم! بعضی اوقات فکر کردن به این نکته که چرا زودتر وارد این مسیر نشدم، آزارم میدهد. ولی خوب، احتمالا آنموقع آماده نبودم!
تعریف عکاسی از دید شما چیست و سعی میکنید از طریق آن چه چیزی را بیان کنید؟
من هنوز هم روی این قضیه کار میکنم تا بفهمم! ثبت مضامین مبهم و آشکار آن چیزی است که مرتباً در حال اتفاق افتادن است. یک سری موضوعات سورئالیستی در کارم وجود دارد که به کارهای قدیمیتر من که غیرمرتبط با عکاسی هستند برمیگردد.
کدام یک از عکاسان و هنرمندان در شکل دادن سبک شما، بیشترین تأثیر را داشتهاند؟
تعدادشان کم نبوده! من به عکاسی به صورت ابزاری برای تعریف مضامین و داستانگویی نگاه میکردم. احتمالاً این رشته هم مانند نقاشی است که تأثیر زیادی دارد. این روزها هم هرچه بیشتر و بیشتر درگیر عکاسی هستم.
یکی از اولین سریهای شما با نام «قطعات»، مجموعهای از تصاویر اتومبیلهاست که گاهی روی جزئیات کوچک مانند آینه عقب و چراغها تمرکز میکردید و گاهی اوقات هم آنها را به طور کامل به تصویر میکشیدید. ایدههایتان را چطور میسازید؟
اینجا لسآنجلس است! ممکن است نیمساعت پیادهروی کنم و ۱۰۰۰ تا ماشین ببینم، اما فقط یک دوجین آدم ببینم که پیاده حرکت میکنند! من واقعاً خورهٔ ماشین نیستم، فقط شکلهای بسیار جالبی دارند و الهامبخش افسانههای زیادی هم هستند!
در پروژه فعلیتان با عنوان «منظرِ ساده و سر راست» (Plain Sight) از چه چیزی الهام گرفتهاید و مناظر شهری چرا برایتان جذابیت دارند؟
یک منظر شهری میتواند بینهایت جذاب باشد. تلاش در مبارزه با نابسامانیها و بینظمیها، این فضاهای دائماً در تغییر را بوجود آورده است. عنوان پروژه هم نشان میدهد که اینها مناظری معمولی و همچنین آشکار هستند، گرچه به نظر میرسد که این صحنهها - که غالباً ناخواسته شکلگرفتهاند - از کیفیتهای دیگری نیز برخوردارند؛ و من این را تضادی فراگیر میدانم.
بخشی از وبسایتتان شامل مجموعهای از تصاویر گوشی هوشمندتان است و در حال حاضر تعداد زیادی هم دنبالکننده در اینستاگرام دارید. به نظر شما رابطه بین عکاسی و رسانههای اجتماعی چیست؟
این روزها «صحنه» و «مخاطب» وسعت بسیار زیادی پیدا کرده است اما مرز مشخصی بین آنها وجود ندارد. به نظر میرسد همه هم مصرفکننده و دنبالهرو هستند و هم خالق و تولیدکننده اثر!
عرصه هنر و عکاسی در لسآنجلس چگونه است؟
در سالهای اخیر افراد خلاق زیادی به لسآنجلس مهاجرت کردهاند. قبلاً اینگونه بود که هرکسی را در اینجا ملاقات میکردم یک بازیگر بود، اما اکنون اغلب افراد، «عکاس» هستند (میخندد...)